فروپاشي شوروي و پايان نظام بين‏المللي دو قطبي،شرايط جديدي را در خاورميانه رقم زد.در محيط جديدي كه از سال 1991 در منطقه خاورميانه‏  پديد آمد،آغاز مذاكرات صلح از مهم‏ترين پيامدها بود.در مجموع،آغاز فرايند صلح ميان اعراب و اسرائيل و احتمال موفقيت آن،موجب شد تا نياز سابق‏ اسرائيل به ايران در چارچوب دكترين پيراموني بن گوريون در مواجهه با كشورهاي عربي مرتفع گردد.

بسياري از دست اندر كاران اسرائيلي بر اين باور بودند كه از آنجا كه برقراري صلح با كشورهاي عربي غير ممكن است،در نتيجه اسرائيل بايد پيوندها و ارتباطاتش با ايران را ادامه دهد.(1)اما مذاكرات‏ صلح مادريد نشان داد كه برقراري صلح با اعراب غير ممكن نيست.از اين‏ زمان است كه اسرائيل رويكرد جديدي نسبت به جمهوري اسلامي ايران اتخاذ نمود.

جمهوري اسلامي ايران به عنوان مهم‏ترين تهديد براي اسرائيل تلقي شده‏ و خصومت با ايران را به طور آشكار بيان گرديد.سياست خارجي اسرائيل در اين‏مقطع بر اساس در انزوا قرار دادن ايران(دقيقا در راستاي سياست خارجي‏ آمريكا نسبت به ايران)قرار گرفت.(2)

از سوي ديگر،پيامد مستقيم فروپاشي شوروي و آغاز مذاكرات صلح‏  خاورميانه اين بود كه موقعيت جمهوري اسلامي ايران را در خاورميانه تضعيف‏  نموده و اين كشور را وادار ساخت تا سياست خارجي خاورميانه‏اي خود را از  حالت تهاجمي به حالت تدافعي تغيير دهد.به عبارت ديگر،آغاز مذاكرات‏ صلح خاورميانه به عنوان يكي از پيامدهاي عمده فروپاشي شوروي،براي‏ جمهوري اسلامي ايران وضعيت جديدي را به وجود آورد كه اين كشور را  مجبور ساخت تا سياست مقابله جويانه و تهاجمي خويش در خاورميانه را به‏ سياستي بيشتر تدافعي و تا حدي انفعالي دگرگون سازد.جمهوري اسلامي‏ ايران از يك سو مجبور شد تا نسبت به كشورهاي عربي سياستي بيشتر  مسالمت جويانه در پيش گيرد.تلاش‏هاي ايران براي بهبود مناسبات خويش با كشورهاي عربي در اين مقطع قابل توجه است.(3)از سوي ديگر،مخالفت با رژيم صهيونيستي و اقدام در جهت تضعيف آن بايد به شيوه‏اي جديد صورت‏ مي‏گرفت.هر چند ايران در ابتدا با فرايند صلح خاورميانه به شكلي صريح‏ مخالفت ورزيد،اما بعد اعلام كرد كه به رغم باور ايران مبني بر اين كه فرايند مذاكرات كنوني منجر به برقراري صلح عادلانه در منطقه نخواهد شد،اما بر سرراه مذاكرات صلح خاورميانه مانعي ايجاد نمي‏كند.

 

ب)سياست خارجي اسرائيل در قبال ايران‏:

طرح خاورميانه بزرگ توسط شيمون پرز، در راستاي گسترش سلطه اسرائيل بر منطقه خاورميانه و محاصره ايران طرح گرديد.اسرائيل پس از فروپاشي‏ شوروي دريافت كه بايد به هر شكل ممكن ايران را منزوي گرداند تا بدين‏  شكل بتواند امنيت خود را حفظ كند.امضاي قرارداد صلح اسلو با فلسطيني‏ها در 1993 و سپس صلح با اردن در 1994،تلاش اسرائيل براي ورود به آسياي‏ مركزي و قفقاز،آغاز اتحاد استراتژيك ميان اسرائيل و تركيه،ورود اسرائيل به‏ خليج فارس به بهانه اجلاس اقتصادي خاورميانه،و همچنين گسترش مناسبات‏ اسرائيل با چين و هندوستان،همگي در راستاي محاصره ايران صورت‏ مي‏گرفت.از سوي ديگر اسرائيلي‏ها با استفاده از لابي قدرتمند يهود در آمريكا  سعي وافر داشتند تا از هر گونه بهبود روابط ايران و آمريكا جلوگيري به عمل‏ آورده و برعكس خصومت طرفين را افزايش دهند.

البته بايد توجه داشت كه به رغم اين سمت گيري در سياست خارجي‏ اسرائيل،در اين كشور دو ديدگاه نسبت به ايران وجود دارد.مطابق يك‏ ديدگاه،ايران مهم‏ترين تهديد نسبت به امنيت اسرائيل بوده و نگراني عمده‏اي‏نسبت به دسترسي ايران به سلاح‏هاي هسته‏اي،موشك‏هاي بالستيك و ديگر سلاح‏هاي كشتار جمعي ابراز مي‏دارد.(4)

افزون بر اين،ديدگاه بر اين باور است كه در واقع ايران جنگ با اسرائيل را از طريق حزب اللّه لبنان آغاز كرده‏ است.همچنين ايران به عنوان حامي جهاد اسلامي و حماس در سرزمين‏هاي‏ اشغالي، نگراني فزاينده‏اي را در تل آويو به وجود آورده است.اين ديدگاه‏ همچنين ابراز مي‏دارد كه به سبب اين كه ديگر عراق نمي‏تواند بازدارنده قدرت‏ ايران باشد،اسرائيل بايد اين نقش را به ويژه در راستاي منافع آمريكا در خاورميانه ايفا نمايد.(5)

ديدگاه دوم عكس اين را بيان مي‏دارد،بدين شكل كه ايران را يك خطر و تهديد جدي براي اسرائيل نمي‏داند و بر اين باور است كه مخالفت ايران با اسرائيل صرفا در حد حرف و شعار بوده و جامه عمل به خود نمي‏پوشاند.اين‏ ديدگاه بر اين باور است كه همچنان ايران يك متحد طبيعي براي اسرائيل در  مقابل تهديدهاي عربي محسوب مي‏گردد.هواداران اين ديدگاه بر اين باورند كه تهديد عراق براي ايران بيشتر از تهديد اسرائيل براي اين كشور است و در نتيجه،اهداف ايران از برنامه تسليحاتي‏اش فراتر از مسأله آمادگي براي‏ رويارويي با اسرائيل مي‏باشد.(6)در هر حال،نگارنده بر اين باور است كه بر پايه شواهد موجود،سياست خارجي اسرائيل در حال حاضر نسبت به ايران بر مبناي ديدگاه اول قرار دارد.

 

ج)سياست خارجي ايران در قبال اسرائيل‏:

پس از فروپاشي شوروي، تغيير عمدتاً محسوسي در سياست خارجي جمهوري‏ اسلامي ايران رخ نداد.به عبارت ديگر،هر چند تغيير نظام بين‏الملل‏  محدوديت‏ها و فشارهاي زيادي را در محيطي كه ايران در آن مي‏زيست به‏ وجود آورده بود،اما ايران مي‏خواست بي‏اعتنا به اين محدوديت‏ها و فشارها، سياست خارجي خويش را به پيش ببرد.با اين حال،شايد دو تغيير عمده در جهت گيري سياست خارجي ايران در اين مقطع زماني قابل توجه باشد.نخست،همان گونه كه رمضاني نيز بيان داشته،تأكيد بر سياست نه شرقي-نه‏ غربي جاي خود را به تأكيد بر سياست هم شمالي،هم جنوبي داد.(7)

اين‏ بدين معنا نيست كه ايران به سمت وابستگي به ابر قدرت‏ها حركت كرد،بلكه‏ بدين معناست كه چون ديگر ابر قدرت شرق به معنا و مفهوم جنگ سردي آن‏ ديگر وجود نداشت،ايران به سمت شمال و جنوب خود توجه بيشتري نمود.

در اين سمت گيري جديد،ايران همچنان با آمريكا درگير بود.

دوم اين كه ايران در سياست خارجي خويش بيشتر به سمت واقع بيني و عمل گرايي حركت كرد و از اين رو ثبات و امنيت منطقه‏اي كه ايران در آن‏  مي‏زيست،به ويژه منطقه شمالي(آسياي مركزي و قفقاز)و منطقه جنوبي‏ (خليج فارس)در اولويت سياست خارجي ايران قرار گرفت.از اين رو،ايران‏ دريافت كه براي اين كه در ثبات و امنيت منطقه‏اي نقش داشته باشد،بايد برخي‏ از بن بست‏هاي ديپلماتيك گذشته خويش را كه ريشه در فضاي سال‏هاي اول‏ انقلاب اسلامي داشت،برطرف نمايد.مهم‏ترين كاري كه دولت ايران در اين‏ارتباط انجام داد،تلاش براي رهايي گروگان‏هاي غربي در لبنان بود.پس از يك فرايند طولاني مذاكرات و تلاش‏ها توسط ايران،بالأخره در اواخر سال‏ 1991،كليه گروگان‏هاي غربي(به استثناي دو گروگان آلماني)در لبنان آزادگشتند.(8)

از اين زمان ايران تلاش جدي نمود تا مناسبات خويش با كشورهاي عربي‏ را بهبود بخشيده و مستحكم‏تر نمايد.اين تلاش نه تنها براي بهبود روابط با كشورهاي عربي خليج فارس بلكه با كشورهاي عربي ديگر چون مراكش و مصر نيز صورت پذيرفت.بديهي بود كاري كه در ابتداي انقلاب انتظار تحقق‏ آن بود يعني تشكيل جبهه‏اي ايراني-عربي در مقابل اسرائيل،مي‏توانست با يك دهه تأخير در اين مقطع زماني اتفاق افتد.اين امر نيز محقق نگشت كه‏ البته ارتباط زيادي به ديپلماسي ايران نداشت.حمله عراق به كويت و سپس‏ تشكيل ائتلاف بين‏المللي به رهبري آمريكا،زمينه را براي هژموني ايالات‏ متحده در خاورميانه فراهم ساخت.در راستاي تحكيم اين هژموني بود كه‏ آمريكا كنفرانس صلح مادريد را براي برقراري صلح در منطقه خاورميانه برقرار كرد و اسرائيلي‏ها و اعراب،مذاكرات صلح خاورميانه را آغاز نمودند.

اين امر براي سياست خارجي ايران كه مبتني بر عدم شناسايي اسرائيل و تلاش براي نابودي آن بود،يك مانع جدي ايجاد مي‏كرد.كشورهاي عربي كه‏ طرف اصلي منازعه با اسرائيل بودند،به دنبال برقراري صلح با آن برآمدند.به‏ ويژه با امضاي پيمان صلح اسلو در سال 1993 ميان فلسطيني‏ها و اسرائيلي‏ها، سياست خارجي ايران با دشواري عظيم‏تري مواجه گشت.اما در مجموع،ايران‏ همچنان با اسرائيل به مخالفت پرداخت و مذاكرات صلح را بي‏نتيجه قلمداد كرد.تنها عدم موفقيت مذاكرات صلح بود كه قدرت مانور ايران در منطقه‏ خاورميانه را حفظ مي‏كرد و تا حال حاضر نيز حفظ كرده است.

 

د)حادثه 11 سپتامبر 2001(20 شهريور 1380)و مناسبات ايران واسرائيل‏:

گويي حادثه 11 سپتامبر 2001(20 شهريور 1380)در جهت منافع اسرائيل در منطقه خاورميانه اتفاق افتاد.اين حادثه تروريستي فرصت مناسبي را در اختيار  اسرائيل قرار داد تا دشمني خويش با ايران را تشديد نمايد.بلافاصله در اين‏ مقطع بود كه لابي صهيونيستي تلاش نمود تا آمريكايي‏ها را تشويق نمايد كه‏ عامل اصلي اين حركت تروريستي،ايران بوده است.پس از عدم موفقيت در اين امر،اسرائيل سعي كرد تا ايران را به عنوان حامي اصلي تروريسم در روابط بين‏الملل در تيررس حملات آمريكا قرار دهد.نتيجه اين تلاش،قرار گرفتن‏ ايران در«محور شرارت»توسط بوش بود.به عبارت ديگر،اسرائيل نقش بسيار عمده‏اي در اعلام ايران به عنوان يكي از كشورهاي محور شرارت ايفا نمود.(9)

با توجه به روندهاي كنوني نظام بين‏الملل،جمهوري اسلامي ايران در وضعيت دشواري قرار گرفته است.اسرائيلي‏ها تمام تلاش خود را به كار بسته‏اند تا به شكلي بتوانند ضربه‏اي عمده بر ايران حال چه از طريق ايالات‏ متحده و چه از طريق خود وارد نمايند.به نظر مي‏رسد مناسبات دو كشور در حال ورود به مرحله جديدي است كه بيشتر مقابله جويانه و منازعه آميز خواهد بود.در اين شرايط،ايران با حفظ استقلال سياست خارجي خويش بايد بسيار محتاطانه‏تر عمل نمايد تا در تيررس آمريكا يا اسرائيل قرار نگيرد.با ديپلماسي‏ ضعيف ايران در حال حاضر،كه هر چند به عوامل متعددي برمي‏گردد،اما عامل اصلي آن عدم انسجام داخلي(در تدوين اهداف و تصميم گيري در سياست خارجي)است،نمي‏توان انتظار داشت كه تهديد جدي آمريكا و اسرائيل كمتر شود و به نظر مي‏رسد اين تهديد روز به روز افزايش مي‏يابد.

 

تبيين نظري سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نسبت به‏ اسرائيل‏:

همان گونه كه قبلا بيان شد،سه پارادايم عمده در روابط بين‏الملل يعني‏ واقع گرايي،ليبراليسم،و سازنده گرايي به دنبال تبيين رفتار و سياست خارجي‏ دولت‏ها در قالب همكاري و منازعه مي‏باشند.در مقالات قبلی  چنين استدلال‏ نموديم كه سياست شاه نسبت به اسرائيل در قالب پارادايم راسيوناليست-ماترياليست به طور عام و پارادايم واقع گرايي به طور خاص قابل تبيين است.

حال پرسش اساسي اين است كه كدام پارادايم بهتر مي‏تواند قطع روابط ايران‏ با رژيم صهيونيستي پس از وقوع انقلاب اسلامي و تأسيس جمهوري اسلامي‏ ايران،را تبيين نمايد.از ديد نگارنده،پارادايم واقع گرايي و يا حتي پارادايم‏ ليبراليسم نمي‏تواند قطع روابط ايران و اسرائيل را پس از پيروزي انقلاب‏ اسلامي تبيين نمايد.

همان گونه كه بيان شد،با فروپاشي نظام شاهنشاهي و استقرار جمهوري اسلامي در ايران،شعارهاي انقلابي و اسلامي كه بديل‏ سياست‏هاي شاه در منطقه خاورميانه بود،طرح گرديد.شعارها و مواضع ضد اسرائيلي در پيش گرفته شد.همچنين شعارهايي براي اقدام عملي بر ضد رژيم‏ صهيونيستي صادر گرديد و شعار آزادي قدس به شكل شعار محوري در سياست خارجي ايران درآمد.در مجموع،سياست خارجي جمهوري اسلامي‏ ايران در منطقه و به ويژه در مورد اسرائيل،جدا از ملاحظات ژئوپليتيك و با ملاحظات ديني،انقلابي و ايدئولوژيك طراحي گرديد.

اما چگونه مي‏توان اين تغيير را تبيين نمود.براي اين كار نگارنده از پارادايم‏ سازنده گرايي استفاده مي‏برد.مطابق اين نظريه،بايد به فهم اين كه دولت‏ها چه‏ تصوري از منافع خويش و شرايط محيط اطراف خود دارند پرداخت.از ديد سازنده گرايان،هنجارها هستند كه دولت‏ها را ساخت مي‏دهند و موجب‏ مي‏شوند آنها فهمي خاص از منافع خود به دست آورند.به عبارت ديگر، هنجارها سازنده هويت و منافع دولت‏ها هستند.بدين ترتيب،هويت و منافع‏ دولت‏ها يك بر ساخته اجتماعي است كه بر رفتار آنها تأثير تعيين كننده‏اي دارد.

سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نسبت به رژيم صهيونيستي در اين‏ چار چوب بيشتر قابل فهم است.جمهوري اسلامي ايران بدون در نظر گرفتن‏ شرايط ژئوپليتيك به قطع رابطه با رژيم صهيونيستي پرداخت و خط مشي‏اي را در خاورميانه در پيش گرفت كه در قالب پارادايم‏هاي راسيوناليست-ماترياليست قابل فهم نبود.مطابق نظريه سازنده گرايي،عامل تعيين كننده رفتار جمهوري اسلامي ايران نسبت به اسرائيل،فاكتورهاي عيني مادي نبود،بلكه‏ هنجارهايي بود كه تأثير مستقيم بر منافع و هويت ايران اسلامي گذاشته بود.

اين هنجارها عبارتند از فهم‏هاي جمعي كه از بازيگران(در اينجا دولت‏ها) توقع نوعي رفتار مناسب را دارند.

يكي از«دگرهاي»عمده جمهوري اسلامي ايران كه شكل دهنده هويت آن‏ بود،ضديت با رژيم صهيونيستي بود.به عبارت ديگر،اسلاميت نظام اسلامي با ضديت با اسرائيل(و همچنين آمريكا)تعريف شده بود.رهبران انقلاب‏ اسلامي مدعي بودند كه صهيونيسم همراه با امپرياليسم بر ضد اسلام توطئه‏ مي‏نمايند،اسلامي كه مظهرش جمهوري اسلامي ايران بود.

براي فهم اين نكته،اشاره به برخي فرمايشات حضرت امام خميني(ره)خالي از فايده نيست.امام در پيام‏ها و سخنراني‏هاي خويش به وضوح اين‏ مسأله را نشان داده‏اند.هشدار نسبت به خطر صهيونيسم بين‏الملل براي اسلام‏ و انقلاب اسلامي،اسلام زدايي توسط اسرائيل،دشمني اسرائيل با اساس اسلام، خطر اسرائيل براي همه خاورميانه و سرزمين‏هاي اسلامي،مقاصد شوم اسرائيل‏ براي حكومت بر كشورهاي مسلمين از نيل تا فرات،لا مذهب بودن‏ صهيونيست‏ها،حمايت استعمارگران از اسرائيل،حمايت آمريكا از شاه و اسرائيل،و غيره همگي نشان دهنده فهمي است كه جمهوري اسلامي ايران از خويش و رفتار مناسبي كه بايد انجام دهد،دارا بوده و مي‏باشد.(10)

قطع رابطه ايران با اسرائيل بلافاصله پس از بازگشت امام از پاريس به‏ تهران،بازگشايي سفارت فلسطين در ايران،انتقاد شديد نسبت به قرار داد صلح‏ كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل و قطع رابطه با كشور مصر،اعلام اين كه‏ هدف اصلي ايران پس از شكست عراق،آزاد سازي قدس است،مخالفت با  هر گونه سازش ميان اعراب و اسرائيل و همچنين آرزوي نابودي رژيم‏ صهيونيستي،همگي نشان دهنده تصوري است كه جمهوري اسلامي ايران از خود و اقدامات«مناسبي»كه بايد انجام دهد،داشت.

با توجه به اين نحوه فهم از خود،مي‏توان سياست خارجي جمهوري‏ اسلامي ايران نسبت به اسرائيل را بهتر درك كرد.جمهوري اسلامي مانند هر حكومت ديگر داراي يك كد اجتماعي‏ است كه هويت خاص آن را نشان‏ مي‏دهد و كنش‏هاي سياسي‏اش را تقويت مي‏نمايد.اين كد اجتماعي كه نشان‏ دهنده ترجيحات ارزشي حكومت است،موجب مي‏شود تا اقدام به كنش‏هايي‏ خاص نمايد.بنابراين،كنش‏هاي جمهوري اسلامي نسبت به اسرائيل(يا سياست خارجي ايران در قبال اسرائيل)در راستاي بيشينه سازي تركيبي از اين‏ ارزش‏ها و ترجيحات ارزشي قرار مي‏گيرد.بدين معنا سياست خارجي ديگر به‏ معناي استراتژي‏هايي براي هدايت كنش‏هاي دولت در جهت بيشينه سازي‏ ماديات صرف نيست،بلكه تلاشي است براي كسب آنچه كه در عرصه جهاني‏ خوب مي‏پندارد.(11)

بديهي است كه يكي از امور اساسي كه جزئي از هويت جمهوري اسلامي‏ ايران است و طبعا آن را خوب مي‏پندارد و در صدد تقويت آن بر مي‏آيد، حمايت از فلسطين و مخالفت با اسرائيل است.اين ارزش در رقابت با ارزش‏هاي دولت‏هاي ديگر قرار مي‏گيرد.به طور كلي مي‏توان گفت همه‏ دولت‏ها داراي ارزش‏هايي هستند كه در عرصه بين‏المللي به رقابت مي‏پردازند.

از اين رو،سياست بين‏الملل به يك عرصه رقابت ارزش‏ها مي‏ماند كه در آن‏ حركت‏ها كمتر توسط شرايط عيني و مادي محيطي و بيشتر توسط داوري‏هاي‏ فردي دولت‏ها درباره آن شرايط تعيين مي‏شوند.در اين محيط،تصورات و پندارهاي دولت‏ها در مورد اين كه سره و ناسره چيست،مي‏باشد كه شكل دهنده‏ كنش‏هايشان است.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت ولی عصر (عج) که صد البته نزدیک است.